پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 روز سن داره

پارسا جیگر مامان وبابا

دندون داره میاد

            انار دونه دونه   بچه ای دارم دور دونه                       قشنگ مهربونه    انار دونه دونه              چند روزیه که پارسا   گرفتار دندونه            انار دونه دونه         توی دهان پارسا                        یه گل زده جونه       گل نگو یه مرواریده                مثل طلای سفید  &...
29 آبان 1391

ماجراهای پارسا کوچولو

سلام پسر گلم .خوبی ؟ ببخشید دیر به دیر میام وبلاگتو آپ میکنم . آخه ماشاالله اینقدر شیطون شدی که فرصت هیچکاری رو به مامان نمیدی . فقط دلت میخواد تو بغل باشی و مدام یکی باهات بازی کنه . ولی من دلخوشم به همین روزا و حضور در کنار تو . پسرکم کم کم داری بزرگ میشی و من هر روز این رو احساس میکنم . فکر کنم داری دندون در میاری و یه خورده غر غر میکنی و همش سرتو تکون میدی و سر سر میکنی . ما از اول هفته اومدیم خونه خاله الهه و الان مشهدیم  و تو آندیا رو خیلی دوست داری و  با کنجکاوی نگاهش میکنی  و باهاش میخندی  . دیروز با خاله جون و آندیا رفتیم بیرون  و فقط برای شما کالسکه برداشتیم بهد یه مدت که از بغل کردن آندیا خسته شدیم...
22 آبان 1391

مامان جون دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممم

سلام عزیزم الان ساعت یک شب است و دیگه شما الان در خواب هستی مامان خیلی نگران واکسن شما هست فردا واکسن داری چند روز هست که خیلی مامان رو اذیت میکنی  خیلی دوستت دارم مامان جون   از روزی که تو رو دارم تازه معنی مادر شدن رو میفهمم اون روز یک نفر ازم پرسیداگر انقدر پارسارو دوستداری تو رو ترک کنه چیکار می کنی گفتم فقط شاد سالم باشه هرجا باشه من فقط عکسش برام بسه  مامان جون دلم میخواد یک پسری بافهم  با ادبی باشی که هر کسی که کنار تو هست لذت ببره   من اطمینان کامل دارم تو یکی از بزرگ ترین مرد های جهان هستی                       مامان جون دوستتت دارم&n...
16 آبان 1391

دلتنگی های مامانی

پسر گلم  عزیز دلم شما رفتید خونتون منم تو خونه تنهام خیلی دلم برای شما و دختر خالت تنگ شده رفتم سراغ وب اندیا جون عکستون رو دیدم کمی دلم اروم گرفت  ما هم با همین وب وعکساشم خوشحالیم ولی تو باید به جای اندیا نیز دلتنگی های مامانی رو درمان باشی   قربون هر دو نوه قشنگم برم  ...
2 آبان 1391
1